لینک این متن به عنوان نوشته منتخب ،
در صفحه اول پارسی بلاگ قرار گرفت
سلام
در جاده بین دو تا شهر بودیم
موقع ناهار و نماز شد
دنبال جایی می گشتیم ، مناسب برای نشستن و نماز و ناهار
جاده انحرافی کوتاهی ، منتهی به روستای کوچکی می شد
وارد روستا شدیم
از جوان 30 ساله ای که روبروی خانه اش ایستاده بود پرسیدیم :
جایی برای نشستن این دور و بر ها هست ؟!
همان اول و قبل از این که جوابمان را بدهد تعارفمان کرد که به خانه اش برویم
و بعد هم یک دبه آب و چند تا از آن نان های نازک محلی بهمان داد
و بعد تر هم پدر خانه شان آمد کنارمان نشست به گپ زدن و . . .
همان موقع به این فکر می کردم که اگر در شهری مثل شیراز ،
همان سوال را از جوانی می پرسیدیم ،
آیا اینطور تحویلمان می گرفت ؟
آیا اصلا به مخیله اش هم خطور می کرد که به خانه اش دعوتمان کند؟
آیا در خواب هم می دید که به مسافری آب و نان بدهد ؟!
نقطه